۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

شما راحت باش



شما راحت باش

حتماً رای درست بود که اجرا شد چون سر بی گناه که بالای دار نمی رود.خب صاحبان خون قصاص خواستن دیگه.

سحرگاه یک روز پائیزی طناب مرگ بر گلوی زنی حلقه بست و پس از چند دقیقه آویزان ماندن .اجرای عدالت کامل شد.

***


بانوئی که به قول معروف بیوه نامیده می شود (نمی دانم چرا مردان بیوه نمی شن) در گریز از ترس تنهائی و بی سایه ی سری صیغه مردی می گردد. همراه با دو دختر نوجوانش راهی منزل نوشوهر می شود .شامگاهان با رویای یک زندگی ساده و آرام و سری به رو ی شانه همسر به خواب می رود .نیمه شب جای مرد را در کنارش خالی احساس میکند.
شاید حس غریب آوار تنهائی حرکتش می دهد . کمی آن طرف تر در گوشه پنهان اتاق مرد را می یابد که هوسناکانه چشم به اندام تازه رس دخترکش دوخته. چیزی در حال اتفاق است.


تیغ بر می کشد و تن مرد را چاک می دهد تا تن دخترک به تیغ هوس چاک ننهد.


روز بعد تکه های تن مرد در کنار رودخانه تاب می خورد.چه باید میکرد در آن تنهائی بی ثمر؟


زن بی پناه ، فقر ، ازدواج موقت ، قتل ، دادگاه ، زندان ، اعدام و . . . دختران بی پناه.


شاید روزی تکرار این قصه را روزی بنویسم ؛ اخه این اعدالتی است که ما خود در این جهان به پا کردیم .ولی همین حالا هم این قدر این قصه ها تکراری شده اند که کسی از این قصه ها گریه اش نمی گیره دیگر حوصاله خواندن یا شنیدنش را نداره فیلم سازان هندی هم دیگر از این داستانها فیلم نمی سازند.ما خودمان بازیگر این داستان هائیم.
ولی نه . . . نه . . . اصلاً مهم نیست این اتفاق ، بازهم بیافته ، سخت نگیر ،زیاد هم فکر نکن ، اعدام "فاطمه ح" ،و بی پناه ماندن دخترانش موضوع مهمی نیست آنقدر از این مسائل زیاده که شما نباید سخت بگیری ، راحت باش.

هیچ نظری موجود نیست: